نقل شده از زبان دیوید
من کار خود را با تحقیق کردن در کنار دکتر گالوپ در دانشگاه پرینستون آغاز کردم و بعد به نوشتن آگهی و شعارهای تبلیغاتی روی آوردم. به همین دلیل است که به چشم یک محقق و کاوشگر به این کار پر از خلاقیت نگاه می کنم.
خلاصه درس های مهمی که آموخته ام این است:
1- تنها بخش کوچکی از خلق یک اثر تبلیغاتی مرهون الهام ها و نوگرایی های ذهن است، چون قسمت اعظم آن به دانش و سختکوشی فرد بستگی دارد. کسی که اندک استعدادی داشته باشد و راهکارهای دست به جیب کردن مردم را به خوبی بداند، در این وادی موفق است.
2- این حس اغواگر واگیردار است که سرگرم کردن مردم را به فروش بیشترارجح بدانیم.
3- برای مقایسهی کاربرد روش های تبلیغاتی باید بررسی کرد کدام روش فروش بیشتری را رقم زده است.
4- پیش از نوشتن متن تبلیغ باید با محصول آشنایی کامل پیدا کرد.
5- کلید موفقیت دراین است که به مشتری وعده یک تفاوت چشمگیر را بدهیم، مانند طعم دلسچب تر، شستشوی راحت تر، سرعت عمل بیشتر ، ظاهری متفاوت تر و....
6- هدف از تبلیغ فقط این نیست که مردم را به خریدن محصولی تشویق کند.بلکه باید این ذهنیت ایجاد شود که بهتر از انواع مشابه است.
7- روشی که در یک کشور جواب می دهد، تقریبا در تمام کشورها قابل استفاده است.
8- ویراستاران بیشتر از کسانی که کار تبلیغات انجام می دهند، با اعجاز کلمه ها آشنا هستند باید از دانسته هایشان استفاده کرد.
9- بسیاری از همایش های تبلیغاتی با پیچیدگی های زیادی همراه اند. باید در همان ابتدای کار، فهرست بلندبالایی از اهداف پیش رو تنظیم کرد که در آن دیدگاه های افراد و گروه های مختلف لحاظ شده باشد.در غیر اینصورت کیفیت فدای کمیت می شود و در نهایت حاصل چندانی نخواهد داشت.
10- هرگز نباید تبلیغ محصولی که خانم ها مصرف کننده آن هستند، به آقایان واگذار کرد. یک تبلیغ خوب می تواند سال های متمادی استفاده شود و از قدرتش کاسته نشود. کسی که یک بار موفق شد درست تبلیغ کند، برای همیشه تبلیغاتچی باقی می ماند.
برگرفته شده از: کتاب اعترافات یک تبلیغاتچی