نقل شده از زبان: برنارت جیوا
در دنیای پساتبلیغاتی امروز، همه صاحبان کسب و کاری که با آنها صحبت کرده ام، بدون استثنا درگیر دست و پنجه نرم کردن نه با آینده کسب و کار یا داستان گویی، بلکه آینده داستانی که برای مشتریان می گفتند بودند. کسب و کارهای سنتی که در عصر صنعتی متولد شده و در آن رشد کرده اند، چگونه در عصر نوین راه هایی برای شناساندن خود و مردم مییابند؟ چگونه کسب و کارهای دیجیتال می توانند با مخاطبان خود صمیمی باشند، در حالی که هدفی جز افزایش تعداد کاربران ندارند؟ چگونه در دنیایی که انتظارات و در نتیجه رفتار مردم پیوسته در حال تغییر است، همچنان می توان محصول یا خدمتی معنادار به مردم ارائه کرد؟
کسب و کارها می دانند که بازار همانند یک کارزار انتخاباتی است که در آن، مردم با کیف پولشان به شرکت ها رای می دهند و در این میان، شرکتی که بیشترین بودجه بازاریابی را دارد الزاما برنده نیست.
شاید این گونه بتوان گفت که در آینده، انواع راهکارها و فناوری ها موجب ارتباط بیشتر آنها با مردم می شود، ولی در عین حال این کار نمی تواند به ارزشمند تر شدن آنها در نگاه مردم بیانجامد. در دنیای بدون کاغذ امروز دیگر تبلیغات چاپی و سنتی جایی نخواهند داشت، زیرا اینگونه تبلیغات، دیگر اثربخشی گذشته اش را ندارند. این وضعیت تا حدی دلهره آور است، زیرا قواعدی که قرن ها بر فضای کسب و کار حاکم بوده، دیگر کارآیی چندانی نخواهد داشت. کسب و کارها در دنیای فردا باید تمام توانشان را به کار گیرند تا همچنان در عرصه حضور داشته باشند و البته پیام هایی که برای مشتریان می سازند، دیگر همانند گذشته نمی توانند اثری بلند مدت داشته باشند. نکته جالب در این است که تنها راه برای بقا در بازار فردا، در گذشته و امروز نهفته است. برای موفقیت در آینده باید همین امروز نگاهی دوباره به خودمان و دیگران داشته باشیم.
پیش از ابداع کاغذ و جوهر، انسان فقط واژگان را در اختیار خود داشت. واژگان و داستان هایی که برایمان ارزشمند بودند،آنهایی بودند که درون خود معنایی برایمان به همراه داشتند، وگرنه به راحتی از کنار آنها عبور می کردیم. انسان های اولیه به دور آتش جمع می شدند و به داستانی گوش می دادند. بعدها این رویه تغییر کرد و انسان ها دور میزی می نشستند و هنگام نوشیدن چای با هم صحبت می کردند. در هر کدام از این موارد آنچه اهمیت داشت پیوند گرمی و اعتماد موجود بین افراد بود.
اما در دنیای امروز شاید کمتر بتوان به چنین موقعیت هایی رسید به همین دلیل، نوعی حس سرگشتگی داریم.اما اشتباه ما در این است که به جای بررسی واقعیت، به دنبال راهکارهایی نه چندان عمیق برای رهایی از این معضل هستیم.
در دنیای دیجیتال امروز، از حجم ارتباطات صمیمانه کاسته شده و در عوض، گستره تاثیرگذاریمان افزایش یافته است. برای نمونه، بسیاری از مردم همسایگان خود را نمی شناسند، ولی در مقابل صدها دوست در شبکه های اجتماعی دارند. دیگر حتی نگاه کردن در چشمان دیگر مردمان هم برایمان دشوار شده است ، چه برسد به اینکه بتوانیم اعتماد آنها را نیز جلب کنیم. این همان مسئله ای است که باید برای حل آن دست به کار شویم. هدف از این تلاش فقط حفظ کسب و کارمان نیست، بلکه بدون ارتباطات با یکدیگر و نیز تلاش برای شکل دهی به فعالیت هایی معنادار، خودمان هم نمی توانیم زندگی موفقی داشته باشیم.
آنچه در آینده ارزشمند خواهد بود، در گذشته نیز ارزشمند بوده است، که آن هم چیزی جز ایجاد آگاهانه ارتباط و پیوندی عمیق با دیگران نیست. پیش از اینکه به بررسی دنیای فردا که فناوری هایی نظیر عینک گوگلی یا ده ها وسیله پیشرفته دیگر در آن جولان می دهند بپردازیم، باید در گام نخست حقیقت را در مورد ماهیت وجودی انسان بپذیریم. در این صورت شاید آینده آن قدرها هم که فکر می کنیم غیر قابل پیش بینی و پیچیده نباشد.
در مقالات بعدی با ما همراه باشید تا بعضی اصول را به شما آموزش دهیم.
برگرفته از کتاب:تفاوت، چرا برخی برندها دلنشین ترند؟